ماگماتیسم و دگرگونی تریاس

مقدمه

در ایران، رژیم آرام رسوبی – زمینساختی پرکامبرین پسین – پالئوزوییک تا تریاس پسین ادامه داشته است. ولی، در زمان پیش از آشکوب نورین، جنبشهای آلپ آغازی (سیمرین پیشین) با چینخوردگی، گسلش، دگرگونی و ماگماتیسم همراه بوده است. سنگهای چینخورده و دگرگونی و همچنین سنگهای آذرین مربوط به حرکات زمینساختی موردنظر به طور دگرشیب با رسوبهای تریاس پسین – لیاس پوشیده شدهاند که نشانگر سرانجام گرفتن حرکات سیمرین پیشین در زمان پیش از آشکوب نورین است.


سنگهای آتشفشانی تریاس

سنگهای آتشفشانی تریاس ایران بیشتر از نوع بازی، گاهی میانه و به ندرت اسیدی هستند. این گدازهها در بیشتر جاها سن تریاس پسین و ترکیب شیمیایی قلیایی دارند. ریولیتهای قلیایی این زمان نشانگر نفوذ و هجوم ماگمای بازالتی در میان سنگهای ژرف پوسته و ذوب آنها است. ولی، در بسیاری از حالات گدازههای بازالتی تریاس بدون ذوب پوسته جایگیر شدهاند. شباهتهای سنگشناسی موجود میان سنگهای تریاس بالا و ژوراسیک پایین سبب شده است تا در بسیاری از موارد روانههای بازالتی – اسپلیتی تریاس، به سن لیاس دانسته شوند.

در « البرز »، سنگهای آتشفشانی تریاس بالا از نوع گدازههای بازالتی – اسپلیتی بادامکدار هستند که سطوح کارستی شدة سازند الیکا (تریاس میانی) و یا کهنتر را میپوشانند. از خاور شهرستان دماوند تا فیروزکوه و شمال سمنان این گدازهها، سیمایی از یک لایة کلیدی تیره رنگ دارند که کربناتهای روشن رنگ تریاس میانی (سازند الیکا) را میپوشانند. در بسیاری از حالات، پس از جایگیری، در اثر پدیدة دگرسانی، گدازهها به افقهای آهندار و یا عدسیهای بوکسیت و لاتریت تبدیل شدهاند که در بعضی نقاط نظیر سنگسر (سمنان)، تویه – دروار (باختر دامغان) و سنگرود (لـــوشان) به عنوان نسوز استفاده میشوند. دلنبــاخ (1964) به روانههــای بازالتـــی یاد شـده « گدازههای جابان » و نبوی (1361) به افقهای آهندار « واحد پَروَر » نام دادهاند. گفتنی است که، کوههای شمال قزوین (آنلز و همکاران، 1975)، فیروزکوه – جابان (آلنباخ، 1966)، کندوان – سیاهبیشه (گلاوس، 1965) مناطقی از البرزاند که گدازههای تریاس بالا گزارش شده است.

در « سنندج - سیرجان »، عمدهترین فعالیت ماگمازایی تریاس شامل سنگهای آتشفشانی همراه با شیستاند که توسط دایک‎‎های دیابازی قطع شدهاند. این سنگها از نوع ریولیت و توفهای وابستهاند که به ویژه در نواحی سورمق، اقلید برونزد دارند (آلریک و همکاران، 1977). در خاور خونخوره (گردنة کولیکُش – سر راه شیراز) افزون بر ریولیت، انواعی از آندزیت، بازالت و سنگهای توفی یافت میشوندکه با ماسهسنگهای توفی و شیل در تناوباند. گدازههای بالشی نشانگر یک ولکانیسم زیردریایی است. این گدازهها سنگهای دگرگونه را قطع کردهاند ولی خود دگرگونه نیستند و در هیچ جا سنگهای ژوراسیک پایینی را قطع نمیکنند و قطعات این سنگها در میان کنگلومرای قاعدة ژوراسیک بالایی وجود دارد (طراز، 1972). در جنوب خاوری دهکدة گوشتی از توابع اقلید، ریولیت به صورت پشتههای بزرگ و کوچک در میان دولومیتهای آهندار که به شدت خرد شدهاند، نفوذ کرده است. با توجه به نسبت عناصر اصلی و کمیاب، امامی (1379)، نتیجه گرفته است که ریولیتهای تریاس سنندج – سیرجان، مظاهر سطحی فرآیند آناتکسی مواد ناهمگون هستند که از ماگمایی پرمایه از آلکالنها، خواه سدیمدار و یا پتاسیمدار، حاصل شدهاند.

در « ناحیة ترود » در حد فاصل دولومیتهای تریاس میانی (سازند شتری) و ردیفهای شیلی – ماسهسنگی تریاس بالا (سازند نایبند)، گدازههای ستبر آندزیتی وجود دارد (هوشمندزاده، 1357)، در سایر نقاط ایران مرکزی به ویژه در پهنة لوت، این گدازهها حضور دائمی دارند ولی در بیشتر جاها، به ناروا، به زمان ژوراسیک نسبت داده شدهاند.

تودههای نفوذی تریاس

توده‎‎های نفوذی تریاس بیشتر در دامنة شمالی البرز (لاهیجان، ماسوله، تالش، مشهد) و یا زون سنندج – سیرجان برونزد دارند. تودههای نفوذی تریاس شمال ایران بیشتر از نوع برخوردی و حاصل تصادم صفحة ایران و صفحة توران، در زمان تریاس پسیناند. نفوذیهای تریاس سنندج – سیرجان ممکن است نتیجة نیروهای کششی حاکم بر ناحیه و جایگیری هستههای گَرم باشند انواع زیر عمدهترین نفوذیهای تریاس ایراناند.

« گرانیت لاهیجان » بزرگترین تودة نفوذی البرز شمالی است که از انواع دانه متوسط بیوتیتدار و گرانودیوریت است. در جنوب لاهیجان، تزریق گرانیت یاد شده در سنگهای دگرگونة کربنیفر با ایجاد یک هالة دگرگونی در رخسارة هورنبلند هورنفلس همراه است و از سوی دیگر قلوههای گرانیتی را میتوان درون کنگلومرای ژوراسیک دید (آنلز و همکاران، 1975). گفتنی است که گرچه جایگاه چینهنگاشتی گرانیت لاهیجان به سن تریاس تأکید دارد ولی، موسوی (1373)، گرانیت لاهیجان را، با کمی تردید، به مراحل پایانی فار کوهزایی هرسینین نسبت داده است. نامبرده، عمدة سنگهای نفوذی ناحیة لاهیجان را از نوع مونزوگرانیت و گرانودیوریت میداند که ویژگیهای سنگهای گرانیتوییدی نوع (I) را نشان میدهند. این سنگها متاآلومینه و از یک ماگمای کالکوآلکالن ناشی شدهاند. جدای از سن، یافتههای موسوی، میتواند گواهی بر ذوب پوستههای اقیانوسی تتیس کهن، در زمان تریاس پسین باشد.

« گرانیت تورمالیندار ماسوله »، به همراه پیکرههای دیوریتی و گابرویی در نهشتههای آواری و دگرگونة پالئوزوییک کوههای تالش تزریق شده و بوسیلة نهشتههای زغالدار گروه شمشک به سن رتو – لیاس پوشیده شدهاند. این پیکرههای نفوذی نتیجة تپشهای ماگمایی چند زمانهاند که از میان آنها، سن رادیومتری مسکویت‎‎های گرانیت ماسوله به روش روبیدیم – استرانسیم نشانگر سن 5 + 180 میلیون سال است (کرافورد، 1977). سن رادیومتری یاد شده و همچنین جایگاه چینهنگاشتی تودههای یاد شده تأییدی بر زمان تریاس پسیناند.

در « ناحیة آقدربند »، واقع در شمال خاوری ایران، سنگ نهشتههای موجود در زیرآهکهای آنیزین بوسیلة دایکهای پرشمار قطع شدهاند ولی، این دایکها بر سنگآهکهای آنیزین بیتأثیر مانده (روتنر، 1984). این دایکها را میتوان از فعالیتهای نفوذی نیمه ژرف تریاس دانست.

در « ناحیة قائن »، شواهدی از یک ماگماتیسم نفوذی از نوع گرانیت پورفیری قهوهای رنگ و گنیس وجود دارد که با پوششی از سنگهای رسوبی – آتشفشانی و دگرگونی دربر گرفته شدهاند. اگر چه این نفوذیها به سن تریاس دانسته شدهاند ولی ممکن است با نفوذیهای ژوراسیک میانی پهنة لوت (شاهکوه، چهار فرسخ) هم خانواده باشند.

« گرانیتوییدهای مشهد » تپشهای ماگمایی چند فازه هستند که از میان آنها انواع لکوگرانیت، به سن رادیومتری 8±211 میلیون سال، از آن تریاس پسین است. انواع کهنتر این گرانیتوییدها به سن کربنیفر دانسته شدهاند، هرچند که سن تریاس پسین آنها بیشتر محتمل است (نگاه شود به نفوذیهای پالئوزوییک).

در « ناحیة ساغند » گرانیتی صورتی رنگ به نام « گرانیت اسماعیلآباد » وجود دارد، که دارای میکای سیاه و به ندرت دو میکایی است این گرانیت، در سنگهای پرمین تزریق و با کنگلومرای کرتاسه پوشیده شده است. سن رادیومتری آن به روش روبیدیم – استرانسیم حدود 240 میلیون سال است (کرافورد، 1977). ولی، این سن با جایگاه چینهنگاشتی (تزریق در سنگهای پرمین)، تودة هماهنگی ندارد. حقیپور (1974) گرانیت اسماعیلآباد را به سن تریاس میداند.

در « زون سنندج – سیرجان » به ویژه در نواحی اسفندقه، دهبید، باختر و جنوب سیرجان (نواحی قوری و چشمه انجیر) تودههای نفوذی کوچک از نوع گرانیت، گرانودیوریت، مونزونیت، دیوریت و گابرو وجود دارند که به دلیل تزریق در سنگهای دگرگونة پالئوزوییک – تریاس میانی و پوشیده شدن با کنگلومرای ژوراسیک، جایگاه چینهنگاشتی تریاس پسین دارند.در ناحیة اسفندقة کمپلکس درونی سیخوران، از نوع نفوذیهای لایهلایه تفریق یافته از اولترابازیک تا گرانیت است که از یک ماگمای بازالتی – تولییتی فقیر از مواد آلکالن و غنی از اکسید کلسیم منشاء گرفته است که به گونهای فراگیر در کافتهای بین قارهای، از نوع دریای سُرخ، جایگیر میشود (سبزهئی، 1974). این مجموعه از سه بخش اصلی متشکل از مجموعة اولترامافیک – مافیک، گابروهای ایزوتروپ و دایکهای دیابازی به سنهای متفاوت تشکیل شده است. گابروهای ایزوتروپ، به پیکر یک مجموعة سترگ نفوذی، واحد کومولای اولترامافیک را قطع کردهاند و در دگرگونههای پالئوزوییک دگرگونی همبری شدید ایجاد نمودهاند. دایکهای پراکندة دیابازی نیز واحدهای پیشین (اولترامافیکها و گابروها) را قطع کردهاند. نتایج رادیومتری سبب شده است تا قاسمی و همکاران (1377) بر این باور باشند که واحدهای اولترامافیک به سن پالئوزوییک پسین ولی گابروهای ایزوتروپ و دایکها به سن تریاس میانیاند. گفتنی است که این مجموعه به مجموعههای افیولیتی شباهتی ندارند و ناشی از تکتونیک کششی و بالا آمدن گوشته هستند. گفتنی است که به تودههای نفوذی تریاس زون سنندج – سیرجان بهای چندانی داده نشده ولی بی شک این توده‎‎ها در دگرشکلی دینامیک ناحیه نقش داشتهاند و توانستهاند تا حرارتهای لازم برای دگرگونی مجاورتی و ناحیهای را فراهم آورند.

دگرگونی تریاس

فشردگیهای ناشی از رخداد زمینساختی تریاس پسین، سبب شده است تا در پارهای نقاط ایران، به ویژه در بخش جنوب خاوری زون سنندج – سیرجان، سنگهای تریاس میانی و کهنتر دگرگون و دگرشکل باشند. برای سنگهای دگرگونة کهنتر (پرکامبرین) پیامد دگرگونی تریاس پسین از نوع بازگشتی و قهقرایی و همراه با کاهش درجة دگرگونی است. پیامدهای دگرگونی تریاس را بیشتر در صفحة ایران (سنندج – سیرجان، ایران مرکزی، لوت و 000) میتوان دید.

در « زون سنندج – سیرجان »، به ویژه در نواحی سیرجان، حاجیآباد و اسفندقه در اثر دگرگونی سیمرین پیشین سنگهای تریاس میانی و کهنتر در طی دو فاز دگرگون شدهاند.

پیامد نخستین فاز دگرگونی (که از نوع فشار بالا و دمای پایین بوده) ایجاد چینهای به شدت فشرده، شیستوزیته سطوح محوری و یک جهت یافتگی با روند خاوری – باختری است. در پایان این فاز تغییرات متاسوماتیک شدید به سیلیسی، اسکاپولیتی شدن مجموعة دگرگونه انجامیده است. در ضمن، در ناحیة دهبید، یکی از پیامدهای فاز یکم دگرگونی تشکیل گرانیت مونزونیتی است که زیر تأثیر فاز دگرگونی بعدی قرار گرفته است. (آلریک، 1977).

 فاز دوم دگرگونی، فشار کمتری داشته است که فرجام آن جهت یافتگی جدید در راستای N4OE و در بعضی نقاط بیرونریزی ریولیتهای آلکالن است که خود از آناتکسی پوستهای به وجود آمدهاند. گفتنی است که:* دگرگون و دگرشکل شدن کمپلکسهای سرگز – آبشور، چاه چُغوک، خَبر و ... حاصل عملکرد دو فاز یاد شده است.

* در بارة عامل دگرگونی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. سبزهئی به جایگیری هستههای گرم و علوی به فازهای کششی باور دارند.

* فراوانی دگرگونههای ناشی از رخداد سیمرین پیشین در بخش جنوب خاوری سنندج – سیرجان بیشتر از بخش شمال باختری این زون است. شاید این ویژگی مدیون بالاآمدگی و فرسایش بیشتر بخش جنوب خاوری سنندج – سیرجان باشد.

 * دو فاز دگرگونی گفته شده، پیش از پیشروی چرخة رسوبی تریاس پسین – ژوراسیک میانی (گروه شمشک) پایان یافته است.

در « ناحیة ساغند – پشتبادام »، سنگهای تریاس بالا و کهنتر، در نتیجة یک فاز دینامومتامورفیسم، همراه با چینخوردگی، گسلش و راندگیهای فراوان دگرگون شدهاند. دگرگونیهای مورد سخن، به گونة دگرشیب به وسیلة رسوبات لیاس نادگرگونه پوشیده شدهاند. حقیپور (1974) نتایج فاز دگرگونی تریاس را بشرح زیر میداند.

* کاهش درجة دگرگونی در برخی از سنگهای پرکامبرین که با دگرسانی و کلریتی شدن همراه بوده است.* دگرگون شدن ردیفهای پرکامبرین پسین – تریاس میانی در رخسارة شیست سبز.

* تبدیل پلیتهای تریاس بالا (سازند نایبند) به میکا شیستهای گارنت، کلریت و اپیدوتدار.

* ایجاد جهت یافتگی جدید با روند خاوری – باختری با شیب زیاد.

* کانیسازی سرب در بازپسین گامههای فاز دگرگونی.

گفتنی است که به باور حقیپور (1974) دگرگونی تریاس پس از تریاس پسین و پیش از لیاس انجام گرفته است. نمونههایی مشابه نیز ار تفرش (حاجیان، 1970)، کاشان (زاهدی، 1973) گزارش شده ولی، شواهدی وجود دارد که دگرگون شدن ردیفهای تریاس بالا، را مدیون رویداد زمینساختی جوانتری مینمایدکه سن ژوراسیک میانی (فاز موسوم به سیمرین میانی) دارد. بازنگری انجام شده در ناحیة تفرش تأییدی بر این نظر است.

در « ناحیة مشهد »، مجیدی (1978) سه فاز دگرگونی شناسایی کرده است که، دو فاز نخست مربوط به پالئوزوییک و فاز سوم از آن تریاس است. این باور به دلیل نسبت دادن دگرگونههای مشهد به زمان دونین – کربنیفر و عملکرد رخداد هرسینین است. ولی، در حال حاضر این باور نیز وجود دارد که دگرگونههای مشهد و همراهان اولترامافیکی آنها به سن پرمیناند که در زمان تریاس پسین، و در اثر تصادم دو صفحة ایران و توران دگرگون شدهاند. جدا از دگرگونی برخوردی، اثر جایگیری گرانیتوییدهای مشهد بر دگرگونی میتواند قابل مطالعه باشد. در ضمن فیلیتی شدن پلیتهای تریاس بالا – ژوراسیک میانی و پوشیده شدن آنها با ردیفهای نادگرگونة ژوراسیک میانی مربوط به فازهای جوانتر از تریاس است که در زمینشناسی ایران « رویداد سیمرین میانی» نام دارد.

در « ناحیة تکنار» (جنوب سبزوار)، سنگهای سازند تکنار، (پرکامبرین) و نفوذیهای همراه آن (گرانیت بورنورد) نشانههایی از درجة خفیفی از دگرگونی رخساره پرهنیت – پمپییلیت تا شیست سبز دارند. رزاقمنش (1968) رویداد کاتانگایی را مؤثر دانسته ولی مطالعات مولر و والتر (1983) نشانگر یکسانی درجة دگرگونی سنگهای پرکامبرین و پرمین است. و بدینسان، میتوان نتیجه گرفت که دگرگونی سازند تکنار در زمانی پس از پرمین و پیش از ژوراسیک و به گفتة دیگر در زمان تریاس پسین رخ داده است.

در « ناحیة انارک »، شیستهای دگرگونة تیره رنگی وجود دارند که در گذشته سنگ و عامل دگرگونی را به پرکامبرین نسبت میدانند (داودزاده، 1969). مطالعات زمینشناسی جدید (الماسیان، 1997) نشان داده که بخشی بزرگ از دگرگونههای انارک سنگهای پالئوزوییک پاییناند که در زمان تریاس پسین دگرگون شدهاند. رادیومتری این دگرگونهها نشانگر عدد 13±203 میلیون سال است (رییر و محافظ، 1972) که با زمان تریاس پسین مطابقت دارد.

 در « لوت خاوری »، مجموعة دگرگون شدهای به نام « دگرگونههای دهسلم » وجود دارد که با ردیفهای پیشروندة سنگآهکهای اوربیتولیندار کرتاسة پایین، به طور دگرشیب، پوشیده شدهاند. در سال 1972، اشتوکلین و همکاران، دگرگونههای دهسلم را به دو بخش تقسیم کردهاند:

 «بخش پایینی یا واحد قدیمی »، بیشتر از نوع مرمر با همراهانی از شیست و آمفیبولیت.

« بخش بالایی یا واحد جوانتر »، شامل فیلیت و میکا شیست گرونادار.

نیاز به یادآوری است که، رخساره و درجة دگرگونی در هر دو مجموعه یکسان است. ولی، در هر دو مجموعه، شدت دگرگونی از باختر به خاور افزایش مییابد، به گونهای که در حاشیة باختری، آمفیبولیتهای بخش پایینی از نوع آبی ولی در حاشیة خاوری از نوع سبز است و یا میکاشیستهای بخش بالایی در باختر، دانه ریزتر از خاوراند.

در بارة سن دگرگونههای دهسلم اتفاق نظر وجود ندارد. در 1968 اشتوکلین این دگرگونیها را به سن پرکامبرین دانست. در 1970، رییر و محافظ با دستیابی به سن رادیومتری 210 میلیون سال به سن تریاس اشاره داشتند. در 1972، اشتوکلین و همکاران بخش پایینی دگرگونیهای دهسلم را به سن تریاس پسین (سازند نایبند) و بخش بالایی را به سن ژوراسیک پایینی – میانی دانستند و با توجه به همشیبی و هماهنگی درجة دگرگونی نتیجه گرفتند که دگرگونههای دهسلم ردیفهای تریاس بالا – ژوراسیک میانی (گروه شمشک) هستند که در زمان پس از ژوراسیک میانی دگرگونه شدهاند.

یافتههای زمینشناختی جدید نشان داده که یک فاز دگرشکلی همراه با گرانیتزایی، به سن ژوراسیک میانی، در گسترههای وسیعی از صفحة ایران به ویژه نواحی یزد، اصفهان، طبس وجود دارد که در زمینشناسی ایران « سیمرین میانی » نام دارد. ویژگیهای سنگی و دگرگونی مجموعة دهسلم و تزریق باتولیت شاهکوه در این مجموعه یادآور نواحی شیرکوه یزد است که سنگهای گروه شمشک (تریاس پسین- ژوراسیک میانی) به دو روش ناحیهای و مجاورتی دگرگون شدهاند.